احتمالا این عنوان را شنیده اید، عجایب هفتگانه، هفت مورد از شاهکار های معماری و مسجمه سازی جهان باستان هستند که همه آنها به جز یک مورد، هم اکنون از بین رفته اند. انتخاب این بنا ها به عنوان هفت بنای برتر جهان باستان، به افراد مختلفی نسبت داده می شود که معروف ترین و محتمل ترین آنان، یک شاعر فنیقی یونانی الاصل به نام آنتیپاتروس صیدایی می باشد.
این عجایب هفتگانه به دلایل مختلفی از جمله بلایای طبیعی یا غارت های متعدد ویران گشته اند و امروزه تنها یکی از آنان پابرجا است. بر اساس شواهد باستانشناسی و روایات مختلف تاریخی، تصویر سازی ها و آثاری هنری از این بنا ها وجود دارند که منبع تجسم ما از ظاهر این ابنیه در دنیای باستان می باشند.
عجایب هفتگانه، هفت مورد از شاهکار های معماری و مسجمه سازی جهان باستان هستند که همه آنها به جز یک مورد، هم اکنون از بین رفته اند. انتخاب این بنا ها به عنوان هفت بنای برتر جهان باستان، به افراد مختلفی نسبت داده می شود که معروف ترین و محتمل ترین آنان، یک شاعر فنیقی یونانی الاصل به نام آنتیپاتروس صیدایی می باشد. فهرست عجایب هفتگانه به این صورت است:
این عجایب هفتگانه به دلایل مختلفی از جمله بلایای طبیعی یا غارت های متعدد ویران گشته اند و امروزه تنها یکی از آنان پابرجا است. بر اساس شواهد باستانشناسی و روایات مختلف تاریخی، تصویر سازی ها و آثاری هنری از این بنا ها وجود دارند که منبع تجسم ما از ظاهر این ابنیه در دنیای باستان می باشند.
چرا «هفتگانه»؟
احتمالا از خود می پرسید که چرا تعداد این بنا های برگزیده، هفت مورد است؟ پاسخ آن را در تقسیم بندی هایی از این دست میتوان یافت: هفت روز هفته، هفت گناه کبیره، هفت آسمان، هفت پیکر( اثر نظامی گنجوی)، هفت خان رستم و ... . در واقع، عدد هفت از دیر باز مورد توجه انسان ها در ادیان و فرهنگ های مختلف بوده و به نحوی یک عدد مقدس به حساب می آید.
چرا آثاری همچون دیوار چین، برج بابل، تخت جمشید و ... در فهرست عجایب هفتگانه ی جهان باستان حضور ندارند؟
همانطور که ذکر شد، این فهرست را به احتمال قوی آنتی پاتروس صیدایی تدوین نموده است. با ملاحظه شعری از وی (که در قون دوم پیش از میلاد سروده است) با این مضمون:
«پیش از این به چشم خود دیدهام دیوار بابل پر عظمت را که گذرگاه ارابه هاست، و نیز مجسمه زئوس را بر کرانهٔ آلفوس، باغهای معلق و کولسوس آفتاب را، اُبهت اهرام سر به آسمان ساییده و آرامگاه بیکران ماسول را؛ ولی آن زمان که نظاره میکردم خانهٔ آرتمیس را بنا شده بر ابرها، نبوغ آن همه اعجاز در نظرم رنگ باخت و با خود اندیشیدم: پس از المپ، خورشید چیزی به این عظمت ندیدهاست، هرگز.»
به هر حال، از شعر فوق درمی یابیم که در زمان آنتیپاتروس، هفت بنای مذکور پابرجا بوده اند. در نتیجه گمان می رود که وی قصد داشته، آثار شکوهمند زمان خود را به جهان معرفی کند. برج بابل و تخت جمشید پیش از زمان وی فروریخته بودند. دیوار چین نیز در آن زمان بیش ازآنکه شاهکاری در معماری باشد، یک بنای نظامی و دفاعی بود و نمی توانست حاذبه ای برای مسافران داشته باشد. (بماند که این بنا به قدری از محل زندگی آنتیپاتروس دور بود که مسافرت وی بدان مکان بعید به نظر می رسید) در مورد سایر بنا های این چنینی نیز، بنا های مشابهی وجود دارند
ما چگونه از وجود عجایب هفتگانه اطلاع داریم، حال آنکه از بین رفته اند؟
حتما شنیده اید که دانشمندان مسلمان، آثار یونانیان باستان را یافته و ترجمه کرده اند و بعد ها اروپاییان دوران رنسانس نیز از آنها سود جسته اند. (از این رو معروف است که دانشمندان مسلمان،نقش انتقال دانش از اروپای باستان به اروپای دوران رنسانس را داشته اند.) آثار مربوط به عجایب هفتگانه نیز در زمره ی آثاری قرار میگیرند که مسلمانان ترجمه کردند و بعد ها، عده ای از اروپاییان به آنها دست یافته و از طریق کتب و آثار هنری، یاد عجایب هفتگانه دوران باستان را زنده نمودند. در قرن نوزدهم و بیستم نیز، باستان شناسان اروپایی بقایایی از آثار مذکور را یافتند و به دانش ما درباره این آثار، افزودند.
در ادامه، عجایب هفتگانه جهان باستان را به ترتیب زمانی (زمان ساخت) و همراه با تصاویر و توضیحاتی، ملاحظه می کنید.
1. هرم خوفو (هرم خئوپس، هرم بزرگ جیزه)
نخستین و کهن ترین مورد از عجایب هفتگانه جهان باستان، نیاز به معرفی ندارد. این بنا، بزرگ ترین هرم از اهرام ثلاثه مصر در مجاورت شهر جیزه است که به دستور فرعون خوفو و در زمان دودمان چهارم مصر باستان، حدودا در مدت 20 سال ساخته شد. چنان که گفته شد، هرم بزرگ جیزه تنها بنای پابرجا از عجایب هفتگانه می باشد.
این بنا در دوران باستان، دارای سنگی نوک تیز در راس بود و سطح آن را چهار سنگ آهک سفید رنگ و صیقل داده پوشانده بودند. (طوریکه این بنا را همانند مرواریدی درخشان در صحرا ساخته بود) همچنین در آن زمان هرم حدود 146 متر ارتفاع داشت. ولی پس از جنگ های صلیبی، از صفحات آهکی مذکور برای بازسازی دیگر ابنیه استفاده شد. همچنین سنگ نوک تیز راس هرم و قسمت هایی دیگر از آن، به مرور زمان دزدیده شدند؛ به طوریکه ارتفاع هرم به حدود 138 متر کاهش پیدا کرد.
2. باغهای معلق بابل
بخت النصر (نبوکدنصر) دوم، پادشاه بابل، در قرن هفتم پیش از میلاد این بنا را برای همسرش آمیتیس (یا به روایتی، سمیرامیس) که شاهدختی ایرانی از تبار هووخشتره (پادشاه ماد) بود، بنا کرد. گویا آب و هوای گرم و خشک بابل (واقع در عراق امروزی) که با آب و هوای خوش و خرم سرزمین کوهستانی مادها در غرب ایران زمین تا آسمان تفاوت داشت، شاهزاده ایرانی را ناخوش احوال ساخته بود. برای همین، نبوکدنصر این بنا را برای همسرش ساخت تا بلکه از بیماری وی بکاهد.
این باغ متشکل از هفت تراس بود که بر روی یکدیگر واقع شده بودند و حالت شیب دار این بالکن ها، ضمن ایجاد حالت کوهستانی، بنا را مانند باغی معلق ساخته بود. بر روی هر یک از تراس ها، لایه هایی از به ترتیب حصیر و قیر، آجر، سرب (جهت نفوذ نکردن آب به زیر آن لایه) و در نهایت خاک وجود داشت که درختان و گیاهان بر روی آن ها واقع شده بودند. آب مورد نیاز برای آبیاری از رود فرات تامین می شد. فرضیه های مختلفی برای شیوه آبیاری گیاهان این باغ مطرح شده است.
3. تندیس زئوس در المپیا
از قرن هشتم پیش از میلاد،جشن هایی به افتخار زئوس، خدای خدایان یونانی در المپیا برگزار می شد. این جشن ها همچنین مسابقاتی وزرشی میان مردان جوان دولتشهر های مختلف یونان را در بر می گرفتد. (این مسابقات، به نحوی پیش درآمد مسابقات المپیک امروزی هستند) در سده پنجم پیش از میلاد، پرستشگاهی برای زئوس در این ناحیه ساخته شد. در درون این معبد،سومین بنا از عجایب هفتگانه قرار داشت که تندیسی غول پیکر از زئوس به ارتفاع تقریبا 13 متر، ساخته ی فیدیاس (پیکرتراش شهیر یونانی) بود.
بنا بر آثار به جا مانده (از جمله تصویر زیر که تصویری از مجسمه بر روی یک سکه است) زئوس در تندیس مذکور، با چهره ای حکیمانه بر روی تختی قیمتی نشسته است و در یک دست، عصای سلتنطی گرفته و بر روی دست دیگرش، الهه پیروزی موسوم به نایک ایستاده است. وی همچنین تاجی از شاخه های زیتون به سر دارد، همان تاج که قهرمانان المپیک به عنوان جایزه بر سر می نهادند.
یکی از دلایلی که احتمالا موجب شده این تندیس به عنوان تنها اثر واقع در یونان در عجایب هفتگانه فهرست شود، ارائه تصویری جدید از خدایان یونانی است. اگر به اساطیر یونان و روم مراجعه کنید، خواهید فهمید که ایزدان یونانی نیز همانند انسان ها غالبا خشمگین، کینه توز و خودبین بودند؛ ولی در این تندیس، خدای ایزدان با حالتی قدرتمند، ولی حکیمانه و مهربان تصویر شده است و به جای هراس، حس آرامش به ناظر خود القاء میکند.
4. معبد آرتمیس (آرتمیزیون) در اِفِسوس
مهارجرانی که در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد، از یونان به آسیای صغیر (مکانی که کشور امروزی ترکیه در آن واقع است) آمده بودند، شهرهایی در این ناحیه برای خود ساختند که یکی از آن ها، افِسوس ( اِفه سوس) بود. آنها در این شهر، پرستشگاهی برای آرتمیس، الهه یونانی حامی شکارچیان ساختند. این معبد به مدت هزار سال اینگونه پار بر جا بود، تا اینکه فردی موسوم به هروستراتوس، این معبد را آتش زد (احتمالا با این انگیزه که نامش را در تاریخ جاودانه سازد؛ که تا حدی هم موفق شد) و از آنجا که معبد در بخش های زیادی از چوب ساخته شده بود، به سرعت ویران شد.
پس از چند سال، اهالی افسوس تصمیم گرفتند این معبد را با استحکام و صلابت بیشتر بازسازی کنند. آرتمیزیون جدید نیز حدود سه قرن پاربرجا بود و اهمیت مذهبی، اقتصادی و فرهنگی داشت؛ تا اینکه توسط گوتی ها، اقوامی که پیشتر ساکن دامنه های رشته کوه زاگرس بودند، غارت شد. پس از آن در ادوار مختلف، به تدریج سنگ ها و دیگر مصالح به کار رفته در آن برای مقاصد مختلف، جدا شده و مورد استفاده قرار گرفتند (میتوان گفت که این بنا، به تدریج به یک معدن سنگ تبدیل شد) تا اینکه در زمان ورود عثمانیان به آسیای صغیر، این بنا و شهر افسوس تقریبا ناپدید شده بودند.
5. آرامگاه موزولوس در هالیکارناس
در نزدیکی شهر افسوس، منطقه ای موسوم به «کاریا» قرار دارد که ساکنان آن در عهد باستان، پیشتر در جزایر دریای اژه ساکن بودهاند و بعدتر به آسیای صغیر مهاجرت نمودهاند. در زمان کوروش دوم، شاهنشاه هخامنشی، این منطقه ضمیمهی امپراطوری ایران گردید و به عنوان یکی از ایالات ایران شناخته شد.
فرمانروا (یا به عبارتی ساتراپ*) کاریا، شاه موزولوس (ماسول) ، زمانی که در قرن سوم یا چهارم پیش از میلاد پایتخت خود را از شهر میلاسا به بندر هالیکارناس منتقل میکرد، تصمیم گرفت برای خود آرامگاهی در آن شهر بسازد و از آنجا که به فرهنگ یونانی علاقه داشت، معماری آن را به یونانیان سپرد، ولی پیش از آنکه بنای این آرامگاه تکمیل گردد، موزولوس از دنیا رفت و ادامهی ساخت بنا را همسر و خواهر** وی، آرتمیس پیگیری کرد؛ هرچند که وی نیز دو سال بعد دارفانی را وداع گفت. با این حال این بنا نیمهکاره رها نشد و هنرمندانی که بر روی آن کار میکردند، ساختن این آرامگاه را به اتمام رسانیدند.
نظر به اینکه یونانیان آرامگاههای خود را چندان مرتفع نمیساختند و بنای این آرامگاه تقریبا 50 متر ارتفاع داشت، (یعنی تقریبا به ارتفاع یک برج 16 طبقه) معماری آن نوعی ابتکار و یک سبک جدید به حساب میآمد؛ به طوریه که در غرب، آرامگاههای مرتفع مانند این بنا را موزولیوم میخوانند.
آرامگاه موزولوس، حدود 15 قرن پابرجا ماند؛ تا اینکه در قرن دوازدهم میلادی در اثر زلزله ویران شد. بعد ها در زمان جنگهای صلیبی، مشابه بسیاری دیگر از بناهای این فهرست، تقریبا تمام سنگهای آن به منظور ساخت ابنیه دیگر جدا شدند؛ به طوریکه تا چند قرن بعد، اثری از آن به جا نمانده بود. تا اینکه در قرن نوزدهم، باستان شناسان بریتانیایی محل این بنا را کشف و بخشهای از آن را که باقی بود، به بریتانیا منتقل کردند.
*: بر هر یک از ایالات امپراطوری هخامنشی، فردی موسوم به شهربان یا ساتراپ حکومت میکرد که در قلمرو خود اختیار انجام هر کاری را داشت، مشروط بر اینکه ضد شاهنشاه هخامنشی نباشد.
**: در دوران باستان، برخی از تمدنها ازدواج خواهر و برادر را مجاز میشمردند. از جمله این تمدنها میتوان به مصر باستان نیز اشاره کرد.
6. غول رودس
غول رودس، در اصل مجسمه ای غول پیکر از هلیوس، خدای خورشید در اساطیر یونانی بود. (این ایزد که از نژاد تیتان بود، متفاوت است با آپولو، ایزد المپ نشینی که او هم ایزد روشنایی به حساب می آمد.) بنا بر افسانه هایی، اهالی جزیره رودس* ارادت خاصی به این ایزد داشتند. از این رو زمانی که آنتیگونیان** موفق به تصرف این مکان نشدند، به شکرانه ی این اتفاق تصمیم گرفتند تندیسی از ایزد مذکور بسازند و بنای آن را به چارس (Chares) لیندوسی سپردند.
این مجسمه ی غول پیکر (که به واسطه غول پیکر بودن، آن را کولوسوس -در یونانی به معنی غول آسا- هم می خواندند) از جنس برنز بود، ولی پایه ای مرمرین داشت. ارتفاع آن به همراه پایه، در مجموع حدود 50 متر بود. از نظر ظاهری، میتوان گفت که این مجسمه گنگ ترین مورد در فهرست حاضر است. (چرا که تصویر و نقشی از آن وجود ندارد و تنها با استناد به نوشته ها میتوان ظاهری از آن یافت) چنان که در تصویر بالا میبینید، این مجسمه در ورودی بندر رودس قرار دارد؛ ولی با استناد به برخی دلایل، در این موضوع شک و تردید وجود دارد و برای همین، برخی آن را درون شهر تصور میکنند. حالت قرار گرفتن مجسمه نیز مورد ابهام است. برخی میگویند این تندیس مشعلی در دست راست داشت و برخی دیگر، می گویند این دست را به نشانه ی تفکر بر پیشانی نهاده بود. همچنین گفته می شود وی تیردانی بر دوش داشت و انتهای ردایش در دست چپ وی بود.
این مجسمه عمر بسیار کمی در مقایسه با دیگر ابنیه ی فهرست حاضر داشت. حدود 56 سال پس از ساخت آن، این مجسمه در اثر زلزله واژگون شد و از بین رفت. (هرچند که گفته می شود این تندیس در آن زمان نیز برای مردم عجیب می نمود) بعد ها، زمانی که اعراب به رودس آمدند، قطعات آن را جدا و ذوب کردند. در نتیجه هیچ بقایایی از این مجسمه وجود ندارد.
*: رودس: یکی از جزایر یونان که امروزه ساکنان آن مسلمان هستند
**: آنتیگونیان: دودمانی از نوادگان آنتیگون یکم، سردار اسکندر مقدونی
7. فانوس دریایی اسکندریه
چنان که در شعر آنتیپاتروس ملاحظه نمودید، وی اشاره ای به این اثر نکرده بود. در واقع در فهرست وی، بارو و دیوار های شهر بابل دومین عنوان می بود؛ ولی پس از ساخت فانوس اسکندریه، شکوه و نوآوری این اثر (چنان که در ادامه میخوانید) به طوری مردم عهد باستان را تحت تاثیر قرار داد که دیوار های بابل را از فهرست هفتگانه حذف، و فانوس دریایی اسکندریه را به عنوان مورد آخر قرار دادند (در اینجا نیز تقدس و اهمیت عدد هفت دوباره مشاهده می شود.)
هنگامی که اسکندر مقدونی در پی جهانگشایی های خود مصر را فتح کرد، دستور ساخت بندری به نام خود را در ساحل دریای مدیترانه داد. این بندر که «اسکندریه» نامیده می شد، از شهر های مهم آن دوران از نظر اقتصادی و علمی محسوب می شد.
در مجاورت این شهر، جزیره کوچکی موسوم به «فاروس» قرار داشت که اسکندر همچنین، دستور داده بود برجی بر روی آن بنا کنند. این برج که در زمان بطلمیوس دوم احداث گردید و حدود 130 متر طول داشت، از ابتدا به منظور روشن کردن دریا در شب هنگام استفاده نمی شد، چرا که کشتی ها تا حد امکان در شب مسافرت نمیکردند؛ ولی به تدریج با افزایش عبور و مرور کشتی ها به این بندر، گاهی به اجبار کشتی ها در شب وارد بندر شده یا از آن بیرون می رفتند. از این رو در بالای این برج، شب ها از روغن و صمغ درختان، آتش می افروختند تا ساحل را روشن نگاه دارند. به این صورت نخستین فانوس دریایی جهان ابداع گردید.
از آنجایی که پیش از این بنا، سازه ای مشابه برای روشن کردن دریا وجود نداشت و در نتیجه لفظ خاصی نیز برای بنا های این چنینی معین نشده بود، این سازه را «برج فاروس» می نامیدند. این لفظ به تدریج به زبان های دیگر راه یافت و برای نامیدن برج هایی که در دریا قرار دارند و برای پیدا کردن راه در شب استفاده میشوند، مورد استفاده قرار گرفت. به جدول زیر توجه کنید:
زبان واژه معادل فانوس دریایی لاتین Pharus اسپانیایی Faro پرتغالی Farol فرانسوی Phare انگلیسی Pharos فارسی فانوس
در سال 1375 میلادی، این برج در اثر زلزله فرو ریخت و تلاش های اعراب برای مرمت آن نیز فایده ای نداشت. به این ترتیب آخرین مورد از فهرست عجایب هفتگانه نیز از میان رفت.
امیدوارم این مقاله، قسمتی کوچک از تاریخ جهان را به شما شناسانده و آثاری که برای مردم باستان عجیب می نمود، به خوبی به شما معرفی کرده باشد.
تا مطالب دیگر بدرود!
منبع: کتاب عجایب هفتگانه جهان، نوشته هانس رایشهارت، از انتشارات قدیانی